زناشویی

چرا رابطه‌های عاشقانه گاهی اوقات به رابطه‌های وابسته و کنترل‌گر تبدیل می‌شوند؟

رابطه عاطفی - آموزش روابط زناشویی -شناخت مردان و زنان - عشق محبت - روانشناسی مهارت‌های ارتباطی دختران و پسران عشق، احساسی زیبا و قدرتمند است که می‌تواند زندگی ما را دگرگون کند. اما گاهی اوقات، این احساس پاک و بی‌شائبه، مسیری انحرافی را طی کرده و به رابطه‌ای وابسته و کنترل‌گر تبدیل می‌شود. رابطه‌ای که به جای آرامش و رشد، رنج و محدودیت را به ارمغان می‌آورد. دلایل متعددی وجود دارد که می‌توانند منجر به این تغییر ناخوشایند شوند. شناخت این دلایل، گامی مهم در پیشگیری از شکل‌گیری چنین رابطه‌هایی و حفظ سلامت روان در روابط عاطفی است.

  • ✔️

    ترس از تنهایی:

    یکی از مهم‌ترین عوامل، ترس از تنها ماندن است. فرد، حاضر است هر بهایی را بپردازد تا از تنهایی فرار کند، حتی اگر به قیمت پذیرش یک رابطه ناسالم باشد.
  • ✔️

    اعتماد به نفس پایین:

    فقدان اعتماد به نفس، فرد را آسیب‌پذیر می‌کند. او به دنبال تایید و ارزشمندی از طرف مقابل است و به راحتی تسلیم خواسته‌های او می‌شود.
  • ✔️

    تجربیات کودکی:

    الگوهای رفتاری که در کودکی آموخته‌ایم، نقش بسزایی در شکل‌گیری روابط بزرگسالی دارند. رابطه‌های کنترل‌گر والدین می‌تواند زمینه‌ساز پذیرش چنین رابطه‌هایی در بزرگسالی شود.
  • ✔️

    نیاز به کنترل:

    برخی افراد، نیاز شدیدی به کنترل دیگران دارند. این نیاز، ناشی از عدم احساس امنیت و تلاش برای ایجاد نظم و ثبات در زندگی است.
  • ✔️

    فقدان مرزهای شخصی:

    نداشتن مرزهای مشخص، به دیگران اجازه می‌دهد تا از فرد سوء استفاده کنند. فرد، نمی‌تواند “نه” بگوید و از حقوق خود دفاع کند.
  • ✔️

    باورهای غلط درباره عشق:

    باورهای نادرستی مانند “عشق یعنی فداکاری مطلق” یا “اگر دوستم داری باید هر کاری بگویم انجام دهی” می‌تواند منجر به شکل‌گیری روابط ناسالم شود.
  • ✔️

    مشکلات ارتباطی:

    ناتوانی در برقراری ارتباط موثر و بیان نیازها، می‌تواند منجر به سوء تفاهم و ایجاد نارضایتی در رابطه شود.
  • ✔️

    حسادت و مالکیت:

    حسادت بیش از حد و احساس مالکیت نسبت به طرف مقابل، می‌تواند زمینه‌ساز رفتارهای کنترل‌گرانه شود.
  • ✔️

    تلاش برای تغییر طرف مقابل:

    تلاش برای تغییر شخصیت و رفتار طرف مقابل، نشانه‌ای از عدم پذیرش او به عنوان یک فرد مستقل است و می‌تواند منجر به ایجاد تنش و نارضایتی شود.
  • ✔️

    وابستگی مالی:

    وابستگی مالی به طرف مقابل، می‌تواند باعث شود که فرد، مجبور به پذیرش رفتارهای نامناسب او شود.
  • ✔️

    فشار اجتماعی:

    گاهی اوقات، فشارهای اجتماعی و خانوادگی باعث می‌شود که فرد، در یک رابطه ناسالم باقی بماند.
  • ✔️

    ترس از قضاوت:

    ترس از قضاوت دیگران، مانع از آن می‌شود که فرد، در مورد مشکلات رابطه‌اش صحبت کند و به دنبال کمک باشد.
  • ✔️

    نادیده گرفتن نشانه‌های هشدار دهنده:

    نادیده گرفتن رفتارهای کنترل‌گرانه و سوء استفاده‌های عاطفی، می‌تواند منجر به تشدید این رفتارها شود.
  • ✔️

    نیاز به تایید دائمی:

    فرد دائما به دنبال تایید و تحسین از طرف مقابل است و این نیاز، او را آسیب‌پذیر می‌کند.
  • ✔️

    سابقه سوء استفاده:

    افرادی که در گذشته مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند، بیشتر در معرض خطر قرار گرفتن در روابط کنترل‌گرانه هستند.
  • ✔️

    اختلالات شخصیتی:

    برخی اختلالات شخصیتی، مانند اختلال شخصیت مرزی یا خودشیفته، می‌توانند زمینه‌ساز رفتارهای کنترل‌گرانه و وابسته شوند.
  • ✔️

    عدم استقلال عاطفی:

    فرد قادر نیست به تنهایی احساس شادی و رضایت کند و برای این احساس، به طرف مقابل وابسته است.

بهبود روابط زناشویی

  • ✔️

    کاملا مطلوب‌گرایی:

    داشتن انتظارات غیر واقعی از رابطه و طرف مقابل، می‌تواند منجر به ناامیدی و نارضایتی شود.
  • ✔️

    تلاش برای “نجات” طرف مقابل:

    برخی افراد، احساس می‌کنند که می‌توانند طرف مقابل را از مشکلاتش نجات دهند. این تلاش، معمولا نتیجه‌ای جز فرسودگی عاطفی ندارد.
  • ✔️

    دروغگویی و پنهان کاری:

    دروغگویی و پنهان کاری، اعتماد را در رابطه از بین می‌برد و زمینه‌ساز رفتارهای کنترل‌گرانه می‌شود.
  • ✔️

    انزوا:

    فرد از دوستان و خانواده خود دور می‌شود و به طور فزاینده‌ای به طرف مقابل وابسته می‌شود.

این عوامل می‌توانند به صورت مجزا یا ترکیبی، در شکل‌گیری روابط وابسته و کنترل‌گر نقش داشته باشند. آگاهی از این عوامل و شناخت الگوهای رفتاری ناسالم، می‌تواند به ما کمک کند تا روابط سالم‌تری را تجربه کنیم و از آسیب‌های ناشی از روابط وابسته و کنترل‌گرانه در امان باشیم. شناخت نشانه های رابطه ناسالم اولین قدم برای رهایی از این رابطه است.

چرا رابطه‌های عاشقانه به وابستگی و کنترل ختم می‌شوند؟

1. ناامنی و اعتماد به نفس پایین

یکی از مهم‌ترین دلایل تبدیل شدن یک رابطه عاشقانه به یک رابطه وابسته و کنترل‌گر، احساس ناامنی در یک یا هر دو طرف رابطه است.فردی که اعتماد به نفس پایینی دارد، ممکن است مدام نگران از دست دادن پارتنر خود باشد و به همین دلیل، سعی کند او را کنترل کند تا از ماندنش مطمئن شود.این ناامنی می‌تواند ریشه در تجربیات گذشته، مقایسه خود با دیگران یا ترس از طرد شدن داشته باشد.فرد ناامن دائم به دنبال تایید و اطمینان خاطر از طرف مقابل است و این نیاز مداوم، می‌تواند آزاردهنده و خفه‌کننده باشد.

در ضمن، فردی که خود را لایق عشق و توجه نمی‌داند، ممکن است رفتارهای کنترل‌گرانه را به عنوان نشانه‌ای از علاقه و اهمیت تلقی کند و حتی از آن استقبال کند.در این حالت، هر دو طرف رابطه در یک چرخه معیوب گیر می‌افتند که در آن، ناامنی و کنترل متقابلا یکدیگر را تغذیه می‌کنند.حل این مشکل نیازمند شناسایی ریشه‌های ناامنی و تلاش برای افزایش اعتماد به نفس و خودباوری است.مشاوره فردی و زوج‌درمانی می‌تواند در این زمینه بسیار موثر باشد.یادگیری مهارت‌های ارتباطی سالم و ابراز احساسات به شیوه‌ای سازنده نیز می‌تواند به کاهش ناامنی و ایجاد یک رابطه سالم‌تر کمک کند.

پذیرش این واقعیت که هیچ‌کس نمی‌تواند مالک دیگری باشد و هر فرد حق دارد زندگی و تصمیمات خودش را داشته باشد، برای رهایی از وابستگی و کنترل ضروری است.

2. ترس از تنهایی

ترس از تنهایی، یکی دیگر از عوامل اصلی است که باعث می‌شود افراد در روابط ناسالم بمانند و حتی به رفتارهای کنترل‌گرانه دست بزنند.این ترس می‌تواند بسیار عمیق و ریشه‌دار باشد و فرد را به هر قیمتی، حتی به قیمت از دست دادن استقلال و آزادی خود، به رابطه بچسباند.فردی که از تنهایی می‌ترسد، ممکن است تصور کند که بدون پارتنر خود، نمی‌تواند زندگی کند و احساس خوشبختی داشته باشد.این تصور غلط، باعث می‌شود که او تمام هویت و ارزش خود را در رابطه تعریف کند و به شدت به آن وابسته شود.

این وابستگی شدید، می‌تواند منجر به رفتارهای کنترل‌گرانه شود.فرد ممکن است سعی کند پارتنر خود را از دوستان و خانواده‌اش دور کند، فعالیت‌های او را محدود کند و مدام از او حساب پس بخواهد تا مطمئن شود که او را از دست نخواهد داد.در ضمن، فردی که از تنهایی می‌ترسد، ممکن است از بیان نیازها و خواسته‌های خود خودداری کند تا پارتنر خود را ناراحت نکند و او را از دست ندهد.این سرکوب احساسات، در طولانی‌مدت می‌تواند منجر به نارضایتی و خشم شود.غلبه بر ترس از تنهایی، نیازمند تغییر نگرش نسبت به خود و زندگی است.

فرد باید یاد بگیرد که به تنهایی خوشحال باشد و از وقت خود لذت ببرد.

در ضمن، باید به این باور برسد که تنهایی لزوما بد نیست و می‌تواند فرصتی برای خودشناسی و رشد فردی باشد.یادگیری مهارت‌های زندگی مستقل و تقویت روابط با دوستان و خانواده نیز می‌تواند به کاهش ترس از تنهایی کمک کند.پذیرش این واقعیت که تنهایی بخشی از زندگی است و هر فرد باید بتواند با آن کنار بیاید، برای داشتن یک رابطه سالم و پایدار ضروری است.

3. الگوهای رفتاری نادرست در کودکی

تجربیات دوران کودکی، تاثیر عمیقی بر روابط بزرگسالی ما دارند.اگر در کودکی شاهد روابط وابسته و کنترل‌گرانه بین والدین خود بوده‌ایم، احتمال اینکه این الگوها را در روابط خود تکرار کنیم، بسیار زیاد است.مثلا اگر یکی از والدین مدام سعی می‌کرده است دیگری را کنترل کند و از او حساب پس بخواهد، ممکن است ما این رفتار را به عنوان یک رفتار عادی و حتی عاشقانه تلقی کنیم و در روابط خود نیز آن را تکرار کنیم.در ضمن، اگر در کودکی به نیازهای عاطفی ما توجه نشده است و احساس ناامنی و طرد شدن را تجربه کرده‌ایم، ممکن است در روابط بزرگسالی به دنبال تایید و اطمینان خاطر مداوم از طرف پارتنر خود باشیم و به رفتارهای کنترل‌گرانه دست بزنیم تا از او محافظت کنیم.

شناسایی الگوهای رفتاری نادرست در کودکی و تلاش برای تغییر آنها، برای داشتن روابط سالم ضروری است.مشاوره می‌تواند در این زمینه بسیار کمک‌کننده باشد.در ضمن، یادگیری مهارت‌های ارتباطی سالم و ابراز احساسات به شیوه‌ای سازنده، می‌تواند به شکستن الگوهای رفتاری نادرست و ایجاد یک رابطه سالم‌تر کمک کند.آگاهی از تاثیر تجربیات دوران کودکی بر روابط بزرگسالی، اولین قدم برای تغییر است.

4. عدم تعیین مرزهای مشخص

مرزها در روابط، خطوط نامرئی هستند که مشخص می‌کنند چه رفتارهایی قابل قبول هستند و چه رفتارهایی غیرقابل قبول.عدم تعیین مرزهای مشخص، یکی از مهم‌ترین دلایل تبدیل شدن یک رابطه عاشقانه به یک رابطه وابسته و کنترل‌گر است.وقتی مرزها مشخص نیستند، فرد ممکن است احساس کند که حق دارد در تمام جنبه‌های زندگی پارتنر خود دخالت کند و او را کنترل کند.این دخالت و کنترل، می‌تواند شامل تصمیم‌گیری‌های شخصی، روابط با دوستان و خانواده، و حتی پوشش و ظاهر فرد باشد.در ضمن، عدم تعیین مرزها می‌تواند منجر به سوء استفاده عاطفی و حتی فیزیکی شود.

فردی که می‌داند هیچ محدودیتی وجود ندارد، ممکن است از پارتنر خود سوء استفاده کند و او را مورد آزار و اذیت قرار دهد.تعیین مرزهای مشخص، نیازمند شناخت ارزش‌ها و نیازهای خود و ابراز آنها به شیوه‌ای قاطع و محترمانه است.فرد باید بتواند به طور واضح و بدون ابهام، به پارتنر خود بگوید که چه رفتارهایی را نمی‌پذیرد.در ضمن، باید مرزها به طور مداوم و پیگیرانه حفظ شوند.اگر فردی مرزهای خود را تعیین کند اما به آنها پایبند نباشد، پارتنر او متوجه خواهد شد که می‌تواند از آنها عبور کند.تعیین مرزها، نه تنها برای حفظ سلامت روان و استقلال فردی ضروری است، بلکه به ایجاد یک رابطه سالم و مبتنی بر احترام متقابل نیز کمک می‌کند.

5. نیاز به قدرت و کنترل

برخی افراد، نیاز شدیدی به قدرت و کنترل دارند و سعی می‌کنند این نیاز را در روابط خود ارضا کنند.این افراد، ممکن است به طور ناخودآگاه به دنبال پارتنری باشند که ضعیف‌تر و آسیب‌پذیرتر از خودشان باشد تا بتوانند او را کنترل کنند و بر او تسلط داشته باشند.این نیاز به قدرت و کنترل، می‌تواند ریشه در تجربیات گذشته، احساس ناامنی، یا باورهای نادرست در مورد مردانگی و زنانگی داشته باشد.مثلا مردی که در کودکی احساس ناتوانی و بی‌قدرتی کرده است، ممکن است در روابط بزرگسالی به دنبال کنترل پارتنر خود باشد تا احساس قدرت کند.

افرادی که نیاز به کنترل دارند، ممکن است از تاکتیک‌های مختلفی برای کنترل پارتنر خود استفاده کنند، از جمله: انتقاد مداوم، تحقیر، تهدید، ایجاد احساس گناه، و انزوا از دوستان و خانواده.این رفتارها، می‌تواند به شدت آسیب‌زا باشد و منجر به کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس پارتنر شود.فردی که تحت کنترل است، ممکن است احساس کند که ارزش و اهمیتی ندارد و نمی‌تواند بدون تایید پارتنر خود تصمیم بگیرد.شناسایی نیاز به قدرت و کنترل و تلاش برای تغییر این رفتار، برای داشتن روابط سالم ضروری است.مشاوره می‌تواند در این زمینه بسیار کمک‌کننده باشد.

در ضمن، یادگیری مهارت‌های ارتباطی سالم و ابراز احساسات به شیوه‌ای سازنده، می‌تواند به کاهش نیاز به کنترل و ایجاد یک رابطه سالم‌تر کمک کند.

پذیرش این واقعیت که هیچ‌کس حق ندارد دیگری را کنترل کند و هر فرد حق دارد زندگی و تصمیمات خودش را داشته باشد، برای رهایی از این الگو ضروری است.

6. حسادت بیش از حد

حسادت، یک احساس طبیعی است که در تمام روابط وجود دارد.اما حسادت بیش از حد، می‌تواند مخرب و ویرانگر باشد و منجر به رفتارهای کنترل‌گرانه و آزاردهنده شود.حسادت بیش از حد، معمولا ناشی از ناامنی و عدم اعتماد به نفس است.فردی که احساس ناامنی می‌کند، ممکن است مدام نگران از دست دادن پارتنر خود باشد و به همین دلیل، به کوچکترین رفتارهای او مشکوک شود.این حسادت، می‌تواند منجر به تجسس در وسایل شخصی پارتنر، کنترل شبکه‌های اجتماعی، و ایجاد محدودیت در روابط او با دیگران شود.در ضمن، حسادت بیش از حد می‌تواند منجر به بحث و جدل‌های مکرر و تنش در رابطه شود.

فرد حسود، ممکن است مدام پارتنر خود را متهم کند و او را مورد بازجویی قرار دهد.غلبه بر حسادت، نیازمند شناسایی ریشه‌های ناامنی و تلاش برای افزایش اعتماد به نفس و خودباوری است.مشاوره می‌تواند در این زمینه بسیار موثر باشد.در ضمن، تقویت ارتباط با پارتنر و ایجاد اعتماد متقابل، می‌تواند به کاهش حسادت کمک کند.به اشتراک گذاشتن احساسات و نگرانی‌ها با پارتنر، می‌تواند به ایجاد یک فضای امن و صمیمی در رابطه کمک کند.پذیرش این واقعیت که هیچ‌کس نمی‌تواند مالک دیگری باشد و هر فرد حق دارد با دیگران ارتباط داشته باشد، برای رهایی از حسادت ضروری است.

7. عدم استقلال فردی

این وابستگی شدید، می‌تواند برای پارتنر خفه‌کننده باشد و باعث شود که او احساس کند آزادی عمل ندارد.در ضمن، می‌تواند منجر به رفتارهای کنترل‌گرانه شود.فرد ممکن است سعی کند پارتنر خود را از دوستان و خانواده‌اش دور کند و او را از انجام کارهایی که به تنهایی دوست دارد، منع کند.حفظ استقلال فردی، برای داشتن یک رابطه سالم و پایدار ضروری است.هر فرد باید بتواند علایق و سرگرمی‌های شخصی خود را داشته باشد و به طور مستقل از پارتنر خود، از زندگی خود لذت ببرد.تقویت روابط با دوستان و خانواده، شرکت در فعالیت‌های اجتماعی، و دنبال کردن علایق و سرگرمی‌های شخصی، می‌تواند به حفظ استقلال فردی کمک کند.

پذیرش این واقعیت که هر فرد یک موجود مستقل است و حق دارد زندگی و تصمیمات خودش را داشته باشد، برای داشتن یک رابطه سالم و مبتنی بر احترام متقابل ضروری است.

وقتی افراد استقلال فردی خود را از دست می‌دهند و تمام هویت و شادی خود را در رابطه تعریف می‌کنند، احتمال تبدیل شدن رابطه به یک رابطه وابسته و کنترل‌گر افزایش می‌یابد. این عدم استقلال، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد، از جمله: ترس از تنهایی، اعتماد به نفس پایین، و عدم وجود علایق و سرگرمی‌های شخصی. فردی که استقلال فردی ندارد، ممکن است به شدت به پارتنر خود وابسته شود و تمام وقت و انرژی خود را صرف او کند. او ممکن است از انجام کارهایی که به تنهایی دوست دارد، خودداری کند و همیشه به دنبال تایید و همراهی پارتنر خود باشد. مهارت‌های رابطه زناشویی

8. انتظارات غیرواقعی از رابطه

داشتن انتظارات غیرواقعی از رابطه، می‌تواند منجر به ناامیدی و نارضایتی شود و رابطه را به سمت وابستگی و کنترل سوق دهد.این انتظارات غیرواقعی، معمولا ناشی از تصورات غلط در مورد عشق و روابط، و یا الگوبرداری از فیلم‌ها و داستان‌های رمانتیک است.مثلا برخی افراد ممکن است انتظار داشته باشند که پارتنرشان همیشه خوشحال و راضی باشد، تمام نیازهای آنها را برآورده کند، و هرگز با آنها مخالفت نکند.این انتظارات غیرواقعی، می‌تواند فشار زیادی را بر پارتنر وارد کند و او را خسته و فرسوده کند.در ضمن، برخی افراد ممکن است انتظار داشته باشند که رابطه همیشه پر از هیجان و شور و شوق باشد و هیچ‌گاه دچار چالش و مشکل نشود.

این انتظار نیز غیرواقعی است و می‌تواند منجر به ناامیدی و نارضایتی شود.داشتن انتظارات واقع‌بینانه از رابطه، نیازمند شناخت واقعیت‌های زندگی و پذیرش این موضوع است که هیچ رابطه‌ای کامل و بی‌نقص نیست.هر رابطه‌ای با چالش‌ها و مشکلاتی روبرو خواهد شد و نیازمند تلاش و فداکاری است.در ضمن، باید انتظارات خود را با پارتنر خود در میان بگذارید و در مورد آنها صحبت کنید.این کار می‌تواند به جلوگیری از سوء تفاهم و ناامیدی کمک کند.

9. ضعف در مهارت‌های ارتباطی

ارتباط موثر، یکی از مهم‌ترین ارکان یک رابطه سالم است.ضعف در مهارت‌های ارتباطی، می‌تواند منجر به سوء تفاهم، بحث و جدل‌های مکرر، و تبدیل شدن رابطه به یک رابطه وابسته و کنترل‌گر شود.فردی که مهارت‌های ارتباطی ضعیفی دارد، ممکن است نتواند احساسات و نیازهای خود را به طور واضح و موثر بیان کند.او ممکن است از روش‌های نامناسبی برای ابراز خشم و ناراحتی استفاده کند، مانند داد زدن، توهین کردن، یا سکوت کردن.در ضمن، فردی که مهارت‌های شنیداری ضعیفی دارد، ممکن است به حرف‌های پارتنر خود گوش ندهد و سعی نکند او را درک کند.

این عدم توجه، می‌تواند منجر به احساس بی‌اهمیتی و نارضایتی در پارتنر شود.

یادگیری مهارت‌های ارتباطی موثر، می‌تواند به بهبود کیفیت رابطه کمک کند.این مهارت‌ها شامل: گوش دادن فعال، همدلی، ابراز احساسات به شیوه‌ای سازنده، و حل تعارض به طور مسالمت‌آمیز است.بهبود روابط زناشویی شرکت در کارگاه‌های آموزشی و مطالعه کتاب‌های مربوط به مهارت‌های ارتباطی، می‌تواند به یادگیری این مهارت‌ها کمک کند.در ضمن، مشاوره زوج‌درمانی می‌تواند در این زمینه بسیار موثر باشد.

10. سوء مصرف مواد

سوء مصرف مواد، چه الکل و چه مواد مخدر، می‌تواند تاثیرات مخربی بر روابط داشته باشد و احتمال تبدیل شدن رابطه به یک رابطه وابسته و کنترل‌گر را افزایش دهد.مواد مخدر می‌توانند قضاوت فرد را مختل کنند، او را پرخاشگر و غیرقابل پیش‌بینی کنند، و توانایی او را برای برقراری ارتباط سالم کاهش دهند.فردی که سوء مصرف مواد دارد، ممکن است به پارتنر خود دروغ بگوید، از او سوء استفاده کند، و او را مورد آزار و اذیت قرار دهد.در ضمن، ممکن است تمام وقت و انرژی خود را صرف تهیه و مصرف مواد کند و از نیازهای پارتنر خود غافل شود.

پارتنر فردی که سوء مصرف مواد دارد، ممکن است احساس تنهایی، ناامیدی، و خشم کند.

او ممکن است سعی کند فرد معتاد را کنترل کند و از مصرف مواد منع کند، اما این تلاش‌ها معمولا بی‌نتیجه است.ترک اعتیاد، برای داشتن یک رابطه سالم ضروری است.فرد معتاد باید به دنبال کمک حرفه‌ای باشد و برای ترک اعتیاد تلاش کند.پارتنر او نیز می‌تواند از حمایت خانواده و دوستان، و یا مشاوره تخصصی بهره‌مند شود.

11. عزت نفس پایین هر دو طرف

وقتی هر دو نفر در یک رابطه عزت نفس پایینی دارند، این موضوع می‌تواند بستر را برای ایجاد وابستگی و رفتارهای کنترل‌گرانه هموار کند.هر دو طرف ممکن است به شدت نیازمند تایید و توجه از جانب یکدیگر باشند و این نیاز می‌تواند به وابستگی ناسالم تبدیل شود.افرادی که عزت نفس پایینی دارند، اغلب احساس می‌کنند که لایق عشق و احترام نیستند.این احساس می‌تواند باعث شود که آنها رفتارهای توهین‌آمیز و کنترل‌گرانه را تحمل کنند، زیرا فکر می‌کنند که بهتر از این را لیاقت ندارند.در چنین روابطی، هر دو طرف ممکن است سعی کنند با کنترل دیگری، احساس امنیت و ارزشمندی کنند.

این کنترل می‌تواند به شکل‌های مختلفی مانند حسادت، بازجویی مداوم، و محدود کردن آزادی طرف مقابل ظاهر شود.بهبود عزت نفس هر دو طرف، کلید اصلی برای شکستن این چرخه معیوب است.مشاوره فردی و زوج‌درمانی می‌تواند به افراد کمک کند تا ریشه‌های عزت نفس پایین خود را شناسایی کنند و راهکارهایی برای افزایش اعتماد به نفس و خودباوری پیدا کنند.در ضمن، یادگیری مهارت‌های ارتباطی سالم و تعیین مرزهای مشخص در رابطه، می‌تواند به هر دو طرف کمک کند تا احساس امنیت و احترام بیشتری داشته باشند.

12. غرق شدن در رابطه

غرق شدن در رابطه به این معنی است که فرد تمام زندگی، هویت و انرژی خود را صرف رابطه می‌کند و از سایر جنبه‌های مهم زندگی خود غافل می‌شود.این حالت می‌تواند منجر به وابستگی شدید و رفتارهای کنترل‌گرانه شود.وقتی فردی تمام تمرکز خود را بر روی رابطه می‌گذارد، ممکن است از دوستان، خانواده، علایق و سرگرمی‌های خود دور شود.این انزوا می‌تواند باعث شود که فرد احساس تنهایی و وابستگی بیشتری به پارتنر خود داشته باشد.در چنین شرایطی، فرد ممکن است سعی کند پارتنر خود را نیز از سایر جنبه‌های زندگی خود دور کند تا او را بیشتر در دسترس داشته باشد و از احتمال از دست دادنش جلوگیری کند.

حفظ تعادل در زندگی و اختصاص دادن وقت به سایر جنبه‌های مهم زندگی، برای داشتن یک رابطه سالم ضروری است.

هر فرد باید بتواند در کنار رابطه، به علایق و سرگرمی‌های خود، روابط با دوستان و خانواده، و اهداف شخصی خود نیز بپردازد.یادگیری مهارت‌های مدیریت زمان و تعیین اولویت‌ها می‌تواند به افراد کمک کند تا تعادل را در زندگی خود برقرار کنند و از غرق شدن در رابطه جلوگیری کنند.

13. سبک دلبستگی ناایمن

نظریه دلبستگی بیان می‌کند که تجربیات دوران کودکی ما در شکل‌گیری سبک دلبستگی ما در بزرگسالی نقش دارند.افرادی که سبک دلبستگی ناایمن دارند، ممکن است در روابط خود دچار مشکلاتی شوند که منجر به وابستگی و رفتارهای کنترل‌گرانه شود.افرادی که سبک دلبستگی اجتنابی دارند، ممکن است از صمیمیت و وابستگی عاطفی دوری کنند و سعی کنند از پارتنر خود فاصله بگیرند.این رفتار می‌تواند باعث شود که پارتنر آنها احساس ناامنی و طرد شدن کند و به دنبال راه‌هایی برای جلب توجه و حفظ رابطه باشد.افرادی که سبک دلبستگی مضطرب دارند، ممکن است به شدت نیازمند تایید و توجه از جانب پارتنر خود باشند و از کوچکترین نشانه‌های بی‌توجهی یا طرد شدن دچار اضطراب شوند.

این اضطراب می‌تواند باعث شود که آنها رفتارهای کنترل‌گرانه و حسادت‌آمیز داشته باشند.آگاهی از سبک دلبستگی خود و پارتنر، می‌تواند به افراد کمک کند تا الگوهای رفتاری خود را درک کنند و راهکارهایی برای بهبود روابط خود پیدا کنند.مشاوره می‌تواند در این زمینه بسیار مفید باشد.در ضمن، یادگیری مهارت‌های ارتباطی سالم و تمرین همدلی و درک متقابل، می‌تواند به افراد کمک کند تا روابط ایمن‌تر و سالم‌تری داشته باشند.

رابطه زناشویی

14. باورهای نادرست درباره عشق

باورهای نادرست درباره عشق، می‌توانند انتظارات غیرواقعی و ناسالمی را در روابط ایجاد کنند.این باورها می‌توانند منجر به وابستگی و رفتارهای کنترل‌گرانه شوند.برخی از این باورهای نادرست عبارتند از: “عشق باید آسان باشد”، “اگر واقعا عاشق باشی، باید بتوانی ذهن پارتنرت را بخوانی”، “عشق یعنی همیشه موافق بودن”، “عشق یعنی فداکاری بی‌قید و شرط”، “عشق باید همه مشکلات را حل کند”.وقتی افراد این باورهای نادرست را دارند، ممکن است به دنبال یک رابطه کامل و بی‌نقص باشند و وقتی با مشکلات و چالش‌ها روبرو می‌شوند، احساس ناامیدی و نارضایتی کنند.

این احساس می‌تواند باعث شود که آنها سعی کنند با کنترل پارتنر خود، رابطه را به سمت کاملا مطلوب خود سوق دهند.

تغییر باورهای نادرست و جایگزین کردن آنها با باورهای واقع‌بینانه و سالم، برای داشتن یک رابطه سالم ضروری است.مثلا باید بدانیم که عشق نیازمند تلاش و فداکاری است، اما نباید به معنای فدا کردن هویت و نیازهای خود باشد.در ضمن، باید بدانیم که اختلاف نظر در روابط طبیعی است و باید به دنبال راه‌هایی برای حل مسالمت‌آمیز اختلافات باشیم.

15. ناتوانی در ابراز خشم به شیوه سالم

خشم، یک احساس طبیعی و انسانی است، اما نحوه ابراز آن می‌تواند تاثیر زیادی بر روابط داشته باشد.ناتوانی در ابراز خشم به شیوه سالم، می‌تواند منجر به رفتارهای پرخاشگرانه، منفعل-پرخاشگرانه، یا سرکوب خشم شود که همگی می‌توانند به روابط آسیب بزنند و زمینه را برای وابستگی و کنترل فراهم کنند.وقتی فردی نمی‌تواند خشم خود را به شیوه سالم ابراز کند، ممکن است آن را سرکوب کند و به مرور زمان دچار خشم انباشته شود.این خشم انباشته می‌تواند به شکل‌های مختلفی مانند بی‌تفاوتی، انتقاد مداوم، یا رفتارهای تخریب‌کننده ظاهر شود.

در ضمن، فرد ممکن است خشم خود را به صورت پرخاشگرانه و با داد و فریاد، توهین، یا خشونت فیزیکی ابراز کند.این رفتارها می‌توانند باعث ترس و ناامنی در پارتنر شوند و منجر به رفتارهای تدافعی و کنترل‌گرانه شوند.یادگیری مهارت‌های مدیریت خشم و ابراز خشم به شیوه سالم، برای داشتن یک رابطه سالم ضروری است.این مهارت‌ها شامل شناسایی علائم خشم، کنترل احساسات، و بیان نیازها و خواسته‌ها به شیوه قاطع و محترمانه است.در ضمن، باید به پارتنر خود اجازه دهیم خشم خود را ابراز کند و به حرف‌های او با همدلی و درک گوش دهیم.

16. عدم حل تعارضات به صورت سازنده

تعارضات، بخشی اجتناب‌ناپذیر از هر رابطه‌ای هستند.اما نحوه برخورد با تعارضات می‌تواند تعیین کننده سرنوشت رابطه باشد.عدم حل تعارضات به صورت سازنده، می‌تواند منجر به افزایش تنش‌ها، کدورت‌ها، و وابستگی و رفتارهای کنترل‌گرانه شود.وقتی افراد در حل تعارضات ناتوان هستند، ممکن است از روش‌های ناسالمی مانند اجتناب، پرخاشگری، یا سکوت کردن استفاده کنند.این روش‌ها نه تنها مشکل را حل نمی‌کنند، بلکه می‌توانند آن را بدتر کنند و به رابطه آسیب بزنند.حل تعارضات به صورت سازنده، نیازمند مهارت‌های ارتباطی قوی، همدلی، و تمایل به مصالحه و سازش است.

افراد باید بتوانند به حرف‌های یکدیگر گوش دهند، احساسات خود را بیان کنند، و به دنبال راه‌حل‌هایی باشند که منافع هر دو طرف را تامین کند.

یادگیری مهارت‌های حل تعارض و تمرین آنها در روابط، می‌تواند به افراد کمک کند تا تعارضات را به فرصتی برای رشد و صمیمیت بیشتر تبدیل کنند.در ضمن، باید در هنگام بروز تعارض، به جای سرزنش و انتقاد از یکدیگر، بر روی مشکل تمرکز کنیم و به دنبال راه‌حل‌های مشترک باشیم.

17. تاریخچه سوء استفاده در رابطه قبلی

داشتن سابقه سوء استفاده در یک رابطه قبلی می‌تواند به شدت بر روابط بعدی تاثیر بگذارد.فردی که مورد سوء استفاده قرار گرفته است، ممکن است دچار آسیب‌های روانی و عاطفی شود که او را در روابط بعدی آسیب‌پذیرتر می‌کند.این آسیب‌ها می‌تواند شامل کاهش اعتماد به نفس، اضطراب، افسردگی، و ترس از صمیمیت باشد.فرد ممکن است به طور ناخودآگاه به دنبال الگوهای مشابه در روابط بعدی خود باشد و یا به دلیل ترس از تکرار تجربه، رفتارهای دفاعی و کنترل‌گرانه داشته باشد.در ضمن، فردی که سابقه سوء استفاده دارد، ممکن است در تشخیص رفتارهای سالم و ناسالم در روابط دچار مشکل شود و رفتارهای توهین‌آمیز و کنترل‌گرانه را تحمل کند.

درمان و مشاوره، برای فردی که سابقه سوء استفاده دارد، ضروری است.

درمان می‌تواند به او کمک کند تا آسیب‌های روانی و عاطفی را التیام بخشد و الگوهای رفتاری ناسالم را تغییر دهد.در ضمن، باید فرد در روابط بعدی خود، مرزهای مشخصی داشته باشد و از خود در برابر سوء استفاده محافظت کند.

18. احساس مالکیت نسبت به پارتنر

احساس مالکیت نسبت به پارتنر، یکی از مخرب‌ترین احساساتی است که می‌تواند در یک رابطه وجود داشته باشد.این احساس، بر خلاف عشق واقعی، بر پایه ترس، ناامنی، و نیاز به کنترل استوار است.وقتی فردی احساس می‌کند که مالک پارتنر خود است، ممکن است سعی کند تمام جنبه‌های زندگی او را کنترل کند، از جمله روابط با دوستان و خانواده، فعالیت‌های اجتماعی، و حتی افکار و احساسات او.این کنترل، می‌تواند به شکل‌های مختلفی مانند حسادت، بازجویی مداوم، محدود کردن آزادی، و تحقیر و توهین ظاهر شود.عشق واقعی، بر پایه احترام، اعتماد، و آزادی استوار است.

در یک رابطه سالم، هر دو طرف به یکدیگر به عنوان افراد مستقل و خودمختار احترام می‌گذارند و به یکدیگر آزادی می‌دهند تا زندگی خود را به دلخواه خودشان زندگی کنند.

غلبه بر احساس مالکیت، نیازمند تغییر نگرش و درک این موضوع است که هیچ‌کس نمی‌تواند مالک دیگری باشد و هر فرد حق دارد زندگی و تصمیمات خودش را داشته باشد.

19. تلاش برای تغییر پارتنر

تلاش برای تغییر پارتنر، یکی از اشتباهات رایجی است که افراد در روابط مرتکب می‌شوند.این تلاش، معمولا ناشی از این باور است که پارتنر باید مطابق با انتظارات و خواسته‌های ما باشد و یا اینکه ما می‌توانیم پارتنر خود را به فرد بهتری تبدیل کنیم.اما واقعیت این است که هیچ‌کس نمی‌تواند کسی را تغییر دهد، مگر اینکه خود فرد تمایل به تغییر داشته باشد.تلاش برای تغییر پارتنر، نه تنها بی‌نتیجه است، بلکه می‌تواند باعث رنجش، ناامیدی، و تخریب رابطه شود.در یک رابطه سالم، باید پارتنر خود را همانطور که هست بپذیریم و او را دوست داشته باشیم، نه به خاطر چیزی که می‌تواند باشد.

البته این به این معنا نیست که نباید در مورد نیازها و خواسته‌های خود با پارتنر صحبت کنیم.

بلکه به این معناست که نباید سعی کنیم پارتنر خود را مجبور به تغییر کنیم و یا او را به کسی تبدیل کنیم که نیست.باید به این باور برسیم که تنها کسی که می‌توانیم تغییر دهیم، خودمان هستیم.

20. عدم حمایت اجتماعی کافی

داشتن یک شبکه حمایتی قوی از دوستان و خانواده، برای سلامت روان و روابط سالم ضروری است.عدم حمایت اجتماعی کافی، می‌تواند باعث شود که فرد احساس تنهایی، ناامنی، و وابستگی بیشتری به پارتنر خود داشته باشد.وقتی فردی حمایت اجتماعی کافی ندارد، ممکن است تمام نیازهای عاطفی و اجتماعی خود را از پارتنر خود بخواهد و این می‌تواند فشار زیادی را بر پارتنر وارد کند.در ضمن، فردی که حمایت اجتماعی کافی ندارد، ممکن است در مواجهه با مشکلات و چالش‌های رابطه، احساس ناتوانی و درماندگی کند و به دنبال راه‌های ناسالم برای حل مشکلات باشد.

تقویت روابط با دوستان و خانواده، شرکت در فعالیت‌های اجتماعی، و عضویت در گروه‌های حمایتی، می‌تواند به افزایش حمایت اجتماعی و بهبود سلامت روان کمک کند.

در ضمن، باید به پارتنر خود اجازه دهیم با دوستان و خانواده خود وقت بگذراند و از حمایت آنها بهره‌مند شود.

21. وجود اختلالات شخصیتی

وجود برخی اختلالات شخصیتی، مانند اختلال شخصیت مرزی (Borderline Personality Disorder)، اختلال شخصیت خودشیفته (Narcissistic Personality Disorder)، و اختلال شخصیت وابسته (Dependent Personality Disorder)، می‌تواند احتمال تبدیل شدن رابطه به یک رابطه وابسته و کنترل‌گر را افزایش دهد. افرادی که مبتلا به این اختلالات هستند، ممکن است در تنظیم احساسات، برقراری ارتباط سالم، و حفظ مرزهای مشخص در روابط دچار مشکل باشند. تشخیص و درمان این اختلالات، برای داشتن روابط سالم ضروری است. درمان می‌تواند به افراد کمک کند تا الگوهای رفتاری ناسالم خود را شناسایی کنند و راهکارهایی برای بهبود روابط خود پیدا کنند. در ضمن، باید پارتنر فرد مبتلا به اختلال شخصیت، در مورد این اختلالات اطلاعات کافی داشته باشد و از حمایت حرفه‌ای بهره‌مند شود.

نمایش بیشتر

‫2 دیدگاه ها

  1. چه مطلب عمیق و درستی بود. من خودم توی یک رابطه بودم که مدام حس حسادت و کنترل گری طرف مقابل رو تحمل می کردم و نمی تونستم درست نفس بکشم. یه روزی فهمیدم این عشق نیست، ترس و ناامنیه. حالا دلم می خواد بدونم چطور میشه این الگوهای غلط رو شکست و رابطه ای سالم ساخت؟ اگه شما هم تجربه ای دارین یا راهکاری می شناسین خوشحال میشم بشنوم 😊

  2. خیلی ممنون از نوشته جالبتون درباره روابط عاشقانه که گاهی به وابستگی و کنترل ختم می شن. من خودم سال ها پیش در رابطه ای بودم که متاسفانه کم کم جنبه کنترل گری و حسادت پیدا کرد. همسرم مرتب تلفن همراهم رو چک می کرد و بدون اطلاع من با دوستانم تماس می گرفت و بهشون تهمت می زد. اون موقع نمی دونستم این رفتارها نشونه یک رابطه ناسالمه و فکر می کردم از شدت علاقه شونه. ولی الان که بهش فکر می کنم می بینم ترس از دست دادن و عدم اعتماد به نفس باعث شده بود طرف مقابلم اینطور رفتار کنه.

    حالا بعد از اون رابطه سعی کردم بیشتر روی عزت نفسم کار کنم و یاد گرفتم در عین علاقه، حد و مرزهای سالم تعیین کنم. دوست دارم بدونم شما هم چنین تجربه ای داشتید؟ چطور از دل این جور روابط بیرون اومدید یا چطور جلوی تبدیل شدن یه رابطه به این شکل رو گرفتید؟ خواننده های دیگه هم اگر تجربه ای دارن خوشحال می شم تو کامنت ها بنویسن.

پاسخ دادن به Shabnam لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا